loading...

Man Az Hemayat Yar Agaham

بگرد دنبالش

بازدید : 0
پنجشنبه 27 فروردين 1404 زمان : 12:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Man Az Hemayat Yar Agaham

داشتم فکر میکردم چقدر زندگی قبل از تومسخره بود...

الان میتونم با عشق زندگی کنم، الان میتونم از چیزی نترسم، الان میتونم آروم و متین باشم، الان میتونم همه جا جار بزنم که من معجزه دیدم...

وقتی به قبل فکر میکنم خیلی الانمو دوست دارم، الان خیلی فرق کرده با قبل، الان انگیزه دارم، الان عشق دارم، الان قدرت دارم

خدایا نمیدونم چیکار کردی با من ولی خوب میدونم که من معجزه‌ها دیدم و نفهمیدم، ولی اینبار معجزه‌ی دلخواهمو دیدم، معجزه‌ی احساس...

هنوز که هنوزه گیجم، هنوز نفهمیدم که میخوای با من چیکار کنی، خیلی خیلی مستم، اگه آزاد بودم قطعا از شوق تو زندگیم میمردم..!!

خدایا من میخوام هر روز و هر شب به عشق خودت بنویسم، بزار همه فکر کنن دارم ادا درمیارم، بزار همه فکر کنن من شیخم، بزار فکر کنن من خشک مذهبیم، بزار کسی باور نکنه که آدم عادی هم میتونه خدا رو عاشقانه دوست داشته باشه...

خدایا دیدی یه وقتایی آدما عاشق میشن و روشون نمیشه به کسی بگن؟! بعد میان بغل مامانشون و خجالتی تعریف میکنند!؟! من الان دقیقا اونطوری شدم، الان حس همون بچه‌‌‌ای رو دارم که قراره تو بغل مادرش باشه، من عاشق اون حس شدم که تو بهم دادی، و میخوام تو بهترینشو بهم بدی (بازم اشک)

خدایا من که میدونم تو 7 سال خوشی به من ندیدی، شادی پایدار ندیدی، تو که میدونی من ناخوشی بعد از خوشی کردن میترسیدم، تو گذاشتی تا به وقتش بهم حال بدی....

خدایا عاشقانه تو رو دوست دارم، حتی اگه تو بهترین حس و حالی باشم که تو بهم دادی بازم اول از همه تو رو عاشقانه دوست دارم...

خدایا شکرت...

بازدید : 0
چهارشنبه 26 فروردين 1404 زمان : 16:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Man Az Hemayat Yar Agaham

این روزا سخت درگیرم، درگیر انتظار

انتظار برای رسیدن روزای خوب، انتظار برای رسیدن یه حال خوب، انتظار برای رسیدن به آدم خوب

دلم تنگ شده برای اون حس قشنگی که حدودا 5 روز طول کشید، اون حسی که اینقدر قشنگ بود که یهو تصمیمات قشنگی گرفتم، تصمیم به خواندن نماز اونم با عشق، تصمیم به داشتن دل صاف تصمیم به آرامش در رفتار، تصمیم به پاک کردن زبانم از فحش، تصمیم به آروم شدن زندگی

میدونم که همه‌ی اینها از طرف خداست، اینکه این همه عذاب بکشم، این همه درد بکشم و مو سفید کنم، این همه ناراحتی، همه و همه خواست خدا بود، روزی هزاربار شکر میکنم که از راهی که بودم در نرفتم، آخه فشار زیاد بعضی وقتا آدمو بد گمراه میکنه، البته بازم میدونم که فقط خدا منو نگه داشت، فقط خدا چیزایی که دم دستم بود رو بهم نداد، و بهتر از هر کسی میدونم که یه روز خدا بعد از اینکه لیاقتشو داشتم خودش دوروبرمو پر میکنه از بهترینا، خودش یه دونه دردونه شو برام نگه داشته، نگه داشته تا لیاقتشو بدست بیارم، خیلی برام واضحه که خدا هوامو داره

من همیشه دنبال چیزایی بودم که بعدش میدیدم نمیشه، کارایی که هیچ وقت نشد که بشه، همیشه فکر میکردم حیف شد، اما غافل از اینکه باید یاد میگرفتم که دنبال هر چیزی نرم، هر چیزی لیاقت با من بودن رو نداره، من باید خودمو بالا میکشیدم، باید تمام تلاشمو برای بهترین خودم بودن میکردم، شاید اگه از اول اینکارو میکردم الان خدا دردونشو بهم میداد

البته کار روزگار همینه دیگه، منم باید به مرور تربیت میشدم، وای خدای من حالم خیلی خوب شد که این حرفا رو زدم

هیچ وقت فکر نمیکردم که اینقدر بهم نزدیک باشی خدا...

مرسی ازت

خدایا شکرت...

بازدید : 0
چهارشنبه 26 فروردين 1404 زمان : 11:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Man Az Hemayat Yar Agaham

سلام

دیشب تو خواب و بیداری داشتم به حس آرامش یا هیجان یا هر حس مطلوب دیگه‌‌‌ای فکر میکردم

رفتم تو عالم شب حجله و زفاف و از این چیزا، با خودم میگفتم اون کسی که به بهترین خواستش از کسی که عاشقانه دوستش داره تو اون شب میرسه دیگه بالاترین حس دنیاست، گفتم حداقل برای من اینطوریه

بعد از اون یهو یاد جناب رئیس افتادم (خدا)، گفتم نههههه، من عید اصلا فکرشو نمیکردم که اونجوری حالم خوب بشه ولی شد، فکر میکردم برای چی فکر میکنی خدا برای چیزای مادی قویه ولی یادمون میره که خدا برای همه چی قوی ترینه، من عید معجزه دیدم نه فقط یه حال خوب، پس نتیجه گرفتم که:

خدایا درسته که من فکر میکنم با اون شب و اون حال خیلی خوبم و حس خوبی خواهم داشت، اما خدایا من به تو ایمان دارم که میتونی بهترین و عجیب ترین حس رو برام ایجاد کنی، حسی که تا حالا هیچ کس هیچ وقت تجربه نکرده، خدایا تو برام معجزه‌ی احساس رو انجام دادی، خدایا مگه میشد آخه، تو خیلی باحالی خدا...

مرسی خدا

خدایا شکرت

بازدید : 0
سه شنبه 25 فروردين 1404 زمان : 11:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Man Az Hemayat Yar Agaham

وارد یه دوره دیگه از زندگی شدم

دوره‌‌‌ای که تمام بحث‌ها و دعواها و فشارها داره اثر خودش رو میذاره و در حقیقت کار خدا داره ثمر میده، من تمام چیزی که هستم رو مدیون تدابیر خدام، مدیون حکمتی که آدمهایی رو کنارم قرار داد تا بتونم خودمو بسازم، کسانی که با ناخودآگاه خودشون منو تحت فشار قرار دادن و من با آگاهی خداوند شروع به رشد کردم

خب بگذریم..

دیروز با ماشین از محل کار داشتم میرفتم خونه، همیشه وقتی اینطوری تنها با ماشین میرم شروع میکنم به بلند کردن موسیقی (تتلو) و شتاب و سرعت و کارایی که تو دلم مونده، شروع به لایی کشیدن اونم با ماشین نسبتا کشیده‌ی دنا پلاس، خلاصه دیروز میخواستم گاز بدم که یهو نمیدونم چیشد که تصمیم گرفتم کلا از نخ گاز دادن و چراغ دادن و سرعت بیام بیرون، تصمیم گرفتم عین آدمای عاقل رفتار کنم، دیگه تصمیم گرفتم تنهاییامو عاقلانه طی کنم

احساس کردم وقتی تنهاییامو کنترل کنم زودتر به خواستم میرسم، کنترل تنهایی خیلی مهمه، شخصیت داشتن خیلی مهمه، وقتی پدرت ببینه تو تنهایی هم کار بد نمیکنی و مثلا کتاب میخونی برات دوچرخه میخره، اگه ببینه تو تنهایی میری با دوچرخه‌ی دوستت تک چرخ میدی قطعا نمیخره، اونم پدری که الان منظورم من خداست

نمیدونم شاید فهمیده باشین چی میگم

امیدوارم همینجوری بتونم جلوی هواهای نفسانیمو بگیرم و روز به روز کاملتر بشم

فعلا از خودم راضیم

خدایا مرسی

خدایا شکرت...

بازدید : 0
سه شنبه 25 فروردين 1404 زمان : 11:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Man Az Hemayat Yar Agaham

خدایا از اول زندگی یه ضعف رو برام گذاشتی، یه علاقه‌ی بد، یه حس خوشایند بد!!!

منو روز مبارکی به این دنیا آوردی، حواست بهم بود که نتونم به علاقه م برسم، منو نگه داشتی و نگه داشتی و نگه داشتی!

همه چی رو خیلی قشنگ کنار هم چیدی تا زود منو گرفتار کنی! بعد شروع کنم به دست و پا زدن، دردامو جوری ندادی که ناشکری کنم، دردامو جوری ندادی که رهات کنم، گذشت و گذشت بدون هیچ حال خوبی!

حال بد و تفکر باعث شد به تو فکر کنم و دنیایی که آفریدی، به اهداف و به جریان بازی که میدونش دنیات بود، به همه چی فکر کردم، کم کم منو آماده‌ی مرحله‌ی بعد کردی، مرحله‌ی حس‌هایی که تا به اون روز بهم ندادی، حسایی که بقیه داشتن ولی من نداشتم، شاید هم اون روزا به من بیشتر دادی، شاید میخواستی منو بیدار کنی

تو این جریانات فهمیدم که تو میخواستی منو آماده کنی، آماده‌ی مرحله‌ی جدیدی از زندگی، من فکر میکردم که جوونیم هدر رفته، فکر میکردم که به هیچی نرسیدم، من در واقع به همه چی رسیدم، به هر چی که باید رسیدم، من باید اول اذیت میشدم من باید درد میکشیدم، من باید نرسیدن رو تجربه میکردم، من روحیاتی داشتم که فکر میکردم ذاتیه اما همشو تو درونم پرورش داده بودی

خدایا یادمه روزایی که فقط میخواستم بد باشم و تو نذاشتی، روزایی که تا چند قدمی‌رفتم ولی تو نذاشتی، خدایا تو رو خیلی دوست دارم، تو تنها مراقب زندگیم بودی، من مث همه که مدیون تو هستن مدیونترینتم، میدونم نمیتونم به هیچ عنوان جبران کنم ولی فقط میتونم بگم: خدایا مرسی...

منو تو درد و غم و تنهایی و کلی حس و هیجان بزرگ کردی و نذاشتی خطا برم تا خودم خودمو بشناسم و خودم خودمو بزرگ کنم، تو بزرگترین هدیه رو به من دادی خدا، تو واقعا ماهیگیری یادم دادی و ماهی دستم ندادی...

حالا فهمیدم که اول منو تو خاک سفت گذاشتی تا قوی شم بعد‌هاله‌ی دورمو بترکونم و رشد کنم، بتونم پر قدرت خاکو بشکافم و بالا و بالاتر برم، و حالا تو یکم آرامش رو به من نشون دادی، خدایا میدونم که آخرش سر از خاک بیرون میارم و به شکوفه میرسم، اون موقع وقت شکوفایی منه، خدایا مرسی

خدایا حال خوب این روزامو مدیونتم توجه تو هستم، مدیون تو که با سختی منو آب بندی کردی، خدایا الان میفهمم که دلیل تنهاییام بد بودنم نبوده که کسی رو نداشتم، دلیلش لایق نبودن بقیه بوده (بدون غرض) خدایا هیچی ندارم ولی همین دل پاکی که هدیه دادی همه‌ی دنیای منه، خدایا تو آفریننده‌ی احساسی تو زیباترین حقیقت هستی هستی، تو معنای تمام عشقی، تو ...، با تو هیچ کس تنها نیست...

خدایا ذوقی که تو دلمه با هیچی عوض نمیکنم، خدایا منو ول نکن...

خدایا شکرت...

بازدید : 1
يکشنبه 23 فروردين 1404 زمان : 15:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Man Az Hemayat Yar Agaham

این روزها حال عجیبی دارم رئیس، نه اینکه نیازی به مرخصی داشته باشم نه، نه اینکه بخوام از زیرکار دربرم نه، ولی شما باید به حرف من گوش بدهی، دلیلش هم میگویم

جناب رئیس! شما مرا خوب میشناسید، از خودم گرفته تا خانواده و محل زندگی و راه و رسم زندگی و اخلاقیات و رفتارهای مختلفم، شما خوبتر از خودم مرا میشناسید!

تعجبی هم ندارم، چون شما خدایید، و دقیقا به همین دلیل که خدایید میگویم که باید مرا بشنوید، اهانت نشود! خودتان گفتید که با شما حرف بزنیم و درخواستهای کوچک و بزرگمان را بیان کنیم!

جناب رئیس من درخواستی دارم، بزرگتر از آن است که بندگانت برایم کاری کنند، و کوچکتر از آن است که به شما بگویم، خدای من تو از مناجات‌های گاه و بی گاه من با خودتان خبر دارید و حتی میدانید که چه میخواهم و حتی میدانید که چه خواهم خواست، و میدانید که خواسته ام به صلاح من هست یا خیر؟!

پس جناب رئیس نمیتوانم به دلیل ناآگاهی از خیر و صلاح خویش به شما اصرار کنم که به من بدهی، نمیتوانم جز خیری که شما برایم در نظر گرفته اید چیزی از شما بخواهم، جناب رئیس حتی نمیدانم این گریه‌ها و اشک‌هایی که سرازیر میشوند خیر مرا میخواهند یا زیان مرا!!

ولی جناب رئیس قسم میخورم که شما دقیق ترین و بی نظیرترین برنامه ریز و مدبر جهانید، من برنامه ریزی‌هایتان را برای زندگیم تا حدودی که عقلم اجازه داده درک کردم

شما مرا از عشق‌های زمینی، عاشق خودت کردی، شما مرا از دیوانگی مسخره‌ی انسانی دیوانه‌ی خودتان کرده اید، من کجا لایق این همه توجه شما بودم، من کجا کار خیری کردم که اینجوری مرا سورپرایز کرده اید

خدایا باورم نمیشود که دوباره به سوی آمده ام و اینگونه زار میزنم

خدایا من با آن همه عشق و علاقه‌‌‌ای که به انسانهای خاص زندگیم پیدا کرده ام حاضرم همه را بدهم تا شما را داشته باشم، هم من میدانم و هم شما بهتر از من میدانید که من ابتدا از همان عشق انسانهای زندگیم شروع به صحبت کردن با شما کرده ام، و درخواست بودنشان را عاجزانه کرده ام، اما الان از همینجا میگویم که:

خدایا من برای داشتن تو تمام انسان‌های مورد علاقه ام را حاضرم بدهم، من برای داشتن تو هیچ عشق دیگه را نمیخواهم

پس

خدایا شکرت...

بازدید : 2
جمعه 21 فروردين 1404 زمان : 11:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Man Az Hemayat Yar Agaham
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

برچسب ها
بازدید : 2
پنجشنبه 20 فروردين 1404 زمان : 12:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Man Az Hemayat Yar Agaham

این روزها و بعد از خوشی بی انتهای عیدانه دلم بسیار آشوب است، آشوبی از شور و عشق و جدایی

دلم تنگ شده، تنگ رفتن به جمع کوچکی که تمام آرزویم است، جمعی که تمامش عشق بود و شادی، جمعی که از دیدنش سیر نمیشدم

دلم تنگ شهر بسیار کوچک کودکیم شده است، شهری که گوشه گوشه اش خاطرات زیبا و بدون غل و غش دارم، شهر کوچکی که دوروبرش پر از روستاهای کوچکیست که یکی از آنها محل خاطرات فوق العاده زیبای من است، و منی که الان در شهر امام زیبایم اشک بر گونه دارم...

چه زیبا بود آن روزها، چه زیبا بود رفتن به نزدیکترین مکان تولدم که در اتاق خانه‌ی بچگیم بود، اتاقی که با دیدنش بعد از حدود 10 سال تمام خاطراتم زنده شد، تمام دردهام شسته شد و درد جدایی سایه افکند...

و چقدر زیباست این اشک‌ها...

خدای من تو کارت را از همه کس و همه چیز بهتر بلدی، خدای من ببین چگونه مرا به وجه آورده‌‌‌ای که اشکهایم لحظه‌‌‌ای قطع نشده و از هیجان ضربانم دو برابر شده است، چه لحظات زیبایی برایم ساخته بودی، خدایا با تمام تمام وجودم ازت متشکرم، با تمام وجودم شکر میگویم مهر بی پایان تو را...

در بهترین زمان که عید نوروز و عید فطر بود مرا با بهترین آدمها در بهترین مکان عمرم قرار دادی تا جان بگیرم، جانی که هنوز که هنوز است دارد قوت میگیرد، به که بگویم که من جهانت را خیلی دوست میدارم، به که بگو که من عاشق تو ام

خدایا ممنون به خاطر چند ثانیه گریه‌ی ذوق...

و چقدر زیبا مرا واداشته‌‌‌ای که دوباره به زیبایی روی آورم...

خدایا مرسی

خدایا شکرت...

بازدید : 2
چهارشنبه 19 فروردين 1404 زمان : 13:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 3
سه شنبه 18 فروردين 1404 زمان : 16:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Man Az Hemayat Yar Agaham

فال امروزرو به نیت آزادی و رهایی و خوشبختی گرفتم

"صاحب فال! دلبسته و عاشق کسی شده اید که واقعا ارزش آن را دارد که در راهش هرگونه جانبازی و فداکاری کنید. در این عشق از سرزنش دیگران نهراسید زیرا آنچه شما از آن آگاهید دیگران درک نمیکنند. شما می‌بایست با منطق و درایت واقعیتها را به آنان توضیح دهید تا اذهان دیگران روشن شود. انشاءالله که با یاری خداوند به مقصود دل خود می‌رسی. آینده شما بسیار روشن و درخشان تر از گذشته و حال شماست."

و من خوشحال ترین میشم...

خدایا شکرت...

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 5
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 145
  • بازدید سال : 728
  • بازدید کلی : 744
  • کدهای اختصاصی