یاد گرفتم که هرچی انتخاب کنم ممکنه اشتباه باشه، خونه ماشین همسفر، همراه، یاد گرفتم که خیلیا آدمهای اشتباهی هستیند...
جوری بهم حس و حال نشون داد که یقین پیدا کردم یه نشونست، نشونه برای تغییر تفکر، تفکری که باید دنبالش بگردی تا پیداش کنی
تفکری که تا دنبالش نکنی خدا بهت نمیدش
دیگه این حرفا تو سرم نمیره، دیگه نمیفهمم جملهی "هر کی بخواد خودش میاد" الان فقط هر چی بخوام رو از اون میخوام
دیگه نه به کسی نظر دارم، نه میخوام کسی رو مد نظر قرار بدم، فقط و فقط و فقط منتظر اینم که خدا برام بفرسته، منتظر فرستادشم، همون که قراره آرامش رو هدیه بده
من یقین دارم که با اومدنش میگم این همونه که فرستاده، این همونه که برای من ساخته شده، دیگه نمیخوام خودم انتخاب کنم
دیگه انتخاب کردن بسه، دیگه اشتباه کردن بسه
الان فقط و فقط منتظر اونیم که قراره برام بفرسته
از آسمون کسی نمیاد، یکی مث خودم که بازی رو فهمیدم میاد، کسی که آرامش میبخشه نه آرامش ببره، کسی که وجودش پر از احساسه
دیگه به هیچ کس برام مهم نیست چون یقین دارم هیچ کدوم مال من نیستند، یقین دارم نباید خودم تنهایی انتخاب کنم، هیچ تلاشی برای بدست آوردن نخواهم کرد...
اینو به خودم قول میدم
خدایا شکرت