و من دل بریدم از همهی دلخوشیهای این زندگی، دل بریدم از تمام وابستگیهای این زندگی
و من چشم پوشیدم از تمام زیباییهای بد این زندگی
و من عاشق شدم، عاشق خدایی که میدانم بهترین من است، و من وابسته شدم به حرف زدن با خدایی که میدانم برترین من است، من چشم باز کردم به تمام زیباییهای خدای مهربانم، من با تمام وجودم تسلیم خواست و ارادهی اویم که رفیق ترین و بهترین و غم خوار ترین من است
هر که با او دوست باشد منم دوستدار اویم، و هر که دشمنیش کند از من دور باشد
من خودم را برای این دنیا نمیدانم، معتقدم که جایی دیگر باید زندگی کرد، اما هنوز طعم خوشی و لذایذ این دنیا را در سر دارم که خداوند از من دور کند
من نمیدانم چرا و چگونه اما میدانم که چون طعم واقعی لذایذ زودگذر دنیوی برایم غیر ممکن شده است این گونه میاندیشم، میدانم که خداوند هوای مرا داشته که اینگونه اندیشیدن را آموختم، من میدانم که خدا همین لحظه حواسش به من است، من میدانم که خداوند مرا دوست میدارد
ای دوستای هم وطن،ای هم نوع! تو نیز با من همراه شو، خود را جدا کن از این دنیایی ناچیز و زود گذر
خدایا ما را یاری کن تا در راه تو کم نیاوریم و خود و تن خود را برای ساعاتی خوشی زیر ذلت دنیا نبریم...
خدایا شکرت...